آرادآراد، تا این لحظه: 11 سال و 13 روز سن داره

آراد عشق مامان و بابا

تعطیلات نوروزی با تاخیر

تاج سر مامان و بابا آراد عزیزم سلام من و و بابا جون حسابی عاشقت شدیم حسابی از ما دلبری کردی تاج سرم می خوام از نوروز امسال برات بگم اولین نوروز سه نفره ما اولین سالی که تو پا تو دنیای عاشقانه من و بابایی گذاشتی و یه عالمه زندگی خوب و عاشقانه مون رو زیباتر کردی . عید امسال هم مثل سالهای دیگه مامان همش در حال دویدن بود کلی کار عقب افتاده داشتم آخه مامان تا آخرین روز کاری شرکت مجبور بود سر کار بره به خاطر همین کلی کار سرم ریخته بود از صبح زود با بابایی مشغول کار بودیم منم که عاشق سفره هفت سین همش داشتم فکر می کردم که این سفره رو چه جوری بچینم که خوشگل بشه به ساعت سال تحویلا نزدیک می شدیم منم مثل چی داشتم بدو بدو می کردم یه دفعه دیدم بابا...
1 خرداد 1392

یه غیبت طولانی و یه عالمه داستان

سلام عشق مامان تمام زندگی و روح و روان مامان یه عالمه عاشقتم بالاخره بعد از یه غیبت طولانی برگشتم پیشت مامان وبابا رو به خاطر این غیبت طولانی ببخش عزیز دلم . وای اگه بدونی چه روزهایی رو من و بابا جن پشت سر گذاشتیم دیگه دلخور نمی شی تازه دلت برامون هم می سوزه زندگی مامان می خوام از ن. شروع کنم اول از همه باید بگم که در کمال ناباوری ما نتونستیم اسم شما رو رها بگذاریم نه این که خودمون نخوایم عزیزم نه ثبت احوال اجازه نداد گفت که اسم رها یه اسم دخترونه است و ما اسم شما رو آراد گذاشتیم عشق مامان امیدوارم اسمت رو دوست داشته باشی حالا داستان اوون رو هم بعداً برات کامل تعریف می کنم و حالا می خوام این روزها رو برات تعریف کنم  از سال نو شروع می کن...
1 خرداد 1392
1